مقاله ای از لیندا سیگر

دکتر لیندا سیگر بیش از 30 سال از عمر خود را صرف مطالعه ادغام خلاقیت و معنویت کرده است. او سخنرانی بین المللی، مشاور نویسندگی، و نویسنده 12 کتاب است که قدم های معنوی در راه موفقیت: دستیابی به هدف بدون از دست دادن روح و عالی کردن یک نویسنده خوب از جمله آن ها هستند. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته های تاتر و مذهب و هنر و دکترای خود را در رشته های تاتر و الهیات دریافت نموده است.

ما هنرمندان سال ها برای یادگیری و ابراز هنرمان وقت می گذاریم. تمرین می کنیم، تکرار می کنیم، کلاس می رویم. ما تمرکز خود را بر عمل خلاقانه معطوف می داریم می خواهد نقاشی باشد یا نویسندگی، عکاسی، رقص، مجسمه سازی، شعرسرایی یا نوازندگی.

اما، کار خلاقانه ما بخشی دیگری هم دارد که توجه بسیار کمتری را به خود جلب می کند درحالیکه اهمیت آن می تواند به همان اندازه انجام عمل باشد و این بخش لحظه پیش از شروع کار است. برخی مواقع این لحظه می تواند سرشار از اضطراب باشد. مثلا لحظه ای که به سمت کامپیوتر خود یورش می بریم و چیزی می نویسیم تا یورش واژگان به ذهن خود را ثبت کنیم به این امید که آن ایده یا عبارت که می تواند کار ما را بی نظیر سازد را از دست ندهیم. یا سعی داریم نقش خود را بر بوم ثبت کنیم، یا نوت های موسیقی خود را بروی کاغذ بیاوریم و ایده و فرم را با هم یگانه سازیم. اما این لحظه الزاما نباید با آشفتگی و سراسیمگی همراه باشد. این آشفتگی می تواند در عمل برخلاف جریان کار ما عمل کند. به جای آن، این لحظه آغاز کار می تواند لحظه ای باشد که از قبل خود برای آن آماده کرده ایم و بهترین موقعیت را برای تسهیل جریان خلاق فراهم آورده ایم. در این لحظه نفسی عمیق می کشیم، خود را جمع و جور می کنیم، حواس خود را متمرکز می کنیم، و در فضای مملو از سکوت به کار خود فکر می کنیم. مثلا هنرمند لحظه ای زمان می گذارد تا ابعاد و منظره بوم سفید نقاشی خود را کاملا به آغوش کشد پیش از آنکه آن را با فرم بپوشاند. یا نویسنده لحظه ای به بیرون پنجره خیره می شود نه برای اینکه غرق در فکر شود بلکه تا غرق در سکوت شود پیش از آنکه به افکار خود اجازه ورود دهد. یا عکاس لحظه ای توقف می کند پیش از آنکه عکس خود را بگیرد تا به آن صدای ضعیف گوش دهد که در گوش او می نوازد: "برگرد، منظره ای که به دنبالش هستی پشت سر توست!"


می توانیم این لحظه را لحظه تمرکز حواس بنامیم. از نظر افراد معنوی، این لحظه می تواند لحظه اتصال به خدا باشد یا لحظه ای باشد که با انرژی های خلاقی که در زیرلایه زندگی و عمل خلاق می بینیم ارتباط برقرار می کنیم. یکی از توصیفات این لحظه در کتاب اول پیدایش در انجیل آمده که ممکن است به ما در درک این مطلب کمک کند. درست پیش از آنکه خدا دنیا را بیافریند، درست پیش از آنکه نور بتابد و پیش از تمام مخلوقات باشکوه خداوند ظاهر شوند، به ما گفته می شود "روح خدا بروی آب در حرکت بود". برخی مواقع واژه به کار رفته "روان بود" می باشد اما ترجمه دقیق تر واژه درحقیقت "معلق بود" می باشد. روح خدا پیش از لحظه پیدایش معلق است درست مثل عقابی که بر فراز لانه اش معلق چرخ می زند. تخم می گذارد. تخم هایش را تا لحظه درآمدن جوجه هایش گرم نگه می دارد. این حرکت حرکتی خشن مانند صاعقه یا غرش رعد از آسمان نیست بلکه لحظه صبر و تامل است.



این تصویر صحنه ای لطیف را به نمایش می گذارد و دلالت بر سکون دارد. آرام است. در آن عجله حس نمی شود یا آن سراسیمگی که گاهی اوقات وقتی با ترس یا لاعلاجی به سراغ کارمان می رویم به ما القاء می شود. بعضی مواقع این لحظه، لحظه گذر ایام یا صبر یا اجازه غلیان یافتن به چیزی دادن است. ما وارد ضرب فرآیند می شویم، درست انگار که آفرینشی که در شرف آن هستیم باید اول به درون ما دمیده شود. در برخی آموزه های معنوی گفته شده که خلاقیت واقعی و تغییر حقیقی تنها در فضای میان تنفس به درون و تنفس به برون می تواند رخ دهد. آنجاست که معجزه رخ می دهد.

من اولین بار سال ها پیش در کنفرانس نویسندگان ماوی از اهمیت این لحظه آگاه شدم زمانیکه در انتظار شنیدن سخنرانی دوویت جونز، عکاس حرفه ای و سخنران انگیزشی نشسته بودم. موضوع سخنرانی او خلاقیت بود. درست قبل از اینکه شروع به صحبت کند، ردیف اول در گوشه نشسته بود. به نظر بسیار آرام می امد. نوعی حس انزوا او را در بر گرفته بود. روشن بود که فضای نساخته بود که به کسی اجازه دهد به او نزدیک شده و سر حرف را با او باز کند. بلکه فضایی پر سکوت ساخته بود که خارج از آن به صحبت می پرداخت. در آن فضا واقعه ای در حال رخ دادن بود. او در آن فضا چه می کرد؟ و چه میزان از سخنرانی زیبا و بی نقص او مدیون آن لحظاتی بود که پیش از سخنرانی به خود اختصاص داده بود؟ به نظر می رسید که او خود را به آن صدای آرامی که برخی مواقع ما را به سمت و سویی غیرمنتظره می کشاند یا صرفا کار ما را در حضور منبع الهام در بر می گیرد گوش فرا می داد.

بعضی از اساتید پیانو زمانی را با پیانونوازان متبحر گذرانده و به بحث درباره رویکرد آن ها به پیانو زدن می پردازند. درباره آن لحظه که در سکوت پشت پیانو می نشینند پیش از آنکه نواختن آنها آغاز شود. لحظه ای که سرشار از انتظار و احتمال است.


دین اندروز این لحظه را "چرخش به دور آتش" می نامد. چرخشی آهسته پیش از آنکه به متن پروژه بپردازیم. او لحظه سراسیمگی را "تمیز کردن گاراژ" می نامد که هیچ وقت هم به جایی نمی رسد. ما می توانیم برای این لحظات آماده شویم، فضا را برای شروع هنرمندی بگشاییم. تصویر این انتظار تقریبا همانند تصویر شیشه گری است که آماده خلق شیشه می شود. نفسی که به درون می کشیم به ما زندگی مجدد می بخشد و به واسطه ما به سخن در می آید. برخی مواقع ممکن است به جمع و جور کردن افکار خود بیاندیشیم اما در این لحظه، ذهن بیش از آنکه پر باشد خالی است. منتظر است بدون آنکه درمانده باشد. این امر ارتباط چندانی با خر خوانی برای امتحان یا پر کردن ذهن با فرم و محتوا ندارد. شما نمی توانید این لحظه را هل دهید یا بکشید. تنها می توانید آماده شوید تا به آن اجازه رخ دادن دهید.

اگر جزو خلاق های معنوی هستید (که بسیاری از شما ممکن است باشید)، این لحظه، لحظه ای است که روح خدا در جسم شما دمیده می شود تا بتوانید آن را در فرم پیدایشی جدید بازبدمید. برای تعداد اندکی از شما، این انتظار و اجازه وقوع ممکن است مرحله ای طبیعی محسوب گردد. اما احتمالا بیشتر ما باید همان اندازه که هنر خود را تمرین می کنیم، تمرین کنیم تا یاد بگیریم به انتظار بنشینیم. ما برای گشایش و دسترسی به جریان خلاق آماده می شویم و یاد می گیریم که از سکوت وارد کار خود شویم. از تعلیق. از نفس خلاق.

منبع:کلاس سینما