در دوره ای ستاره های سینما با حضورشان در فیلم ها و گرفتن دستمزدهای بالا مردم را به سینما می کشاندند؛ ستاره هایی خوش چهره که بسیاری از سینماگران آنها را تاثیرگذارترین افراد در بقای سینما می دانستند. البته بسیاری از آنها بازیگر و کارگردانان قابلی هم هستند. داریوش مهرجویی، ابراهیم حاتمی کیا، پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، مهناز افشار، امین حیایی و محمدرضا گلزار اما مدتی استکه دیگر این ستاره ها نمی توانند تاثیری روی مخاطب بگذارند. ذائقه فرهنگی و معیارهای مردم برای تماشای فیلم تغییر کرده است.


با بررسی آمار فروش فیلم ها می توان فهمید سینمای امروز برندهای محدودی دارد که تهیه کننده های سینما می توانند بدون آنکه نگران بازگشت سرمایه خود باشند با خیال راحت روی آنها سرمایه گذاری کنند. برندهایی مثل اصغر فرهادی، مهران مدیری، پیمان قاسم خانی، مسعود ده نمکی، رضا عطاران، اکبر عبدی و تیم کلاه قرمزی برندهای سینمای ایران هستند.

فروش فیلم های اصغر فرهادی و جوایزی که از معتبرترین فستیوال های جهانی گرفته هیچ شبهه ای در برند بودنش ایجاد نمی کند. مردم با وجود حواشی که برای قهوه تلخ و ناتمام ماندن آن به وجود آمد، همچنان به مهران مدیری اعتماد دارند. او هم در سمت کارگردان و هم بازیگر محبوبیت بسیاری میان مردم دارد.

همه فیلم های مسعود ده نمکی هم با وجود تمام حواشی در گذشته و امروزش پرفروش شده اند. رضا عطاران و اکبر عبدی هم در هر فیلمی که باشند، حتی اگر کلیت اثر ارزش هنری چندانی نداشته باشد باعث فروش آن می شوند. کلاه قرمزی و دوستانش هم که محبوبترین عروسک های ایران هستند و هر سه فیلم سینمایی آنها رقیب جدی فیلم های دیگری بودند که همزمان با آنها روی پرده آمدند. کلاه قرمزی توانست با اختلاف زیاد گیشه فصل اکران سینماها را در دست بگیرد و اما پیمان قاسم خانی ...

در میان هفت برند سینمای امروز ایران همه فیلم هایی که پیمان قاسم خانی فیلمنامه آنها را نوشته پرفروش بودند. او نگارش 9 فیلم سینمایی را برعهده داشته که هشت تای آنها اگر پرفروش ترین فیلم سال نشده باشند حداقل توانستند یکی از از پرفروش ترین فیلم های سال شوند. فیلم «نقاب» به کارگردانی «کاظم راست گفتار» تنها فیلمی است که به اندازه فیلم های دیگر پیمان قاسم خانی فروش نداشت، با اینحال به نسبت فیلم های دیگری که در سال 1386 روی پرده رفتند توانست فروش قابل قبولی داشته باشد. به همین بهانه با پیمان قاسم خانی گفتگو کردیم. جالب است بدانید تنها فیلمی که خود او می دانست زمان اکران فروش خوبی خواهد داشت فیلم «مکس» به کارگردانی سامان مقدم بود. فکرش را هم نمی کرد که فیلم های دیگری که می نویسد بفروشد و روزی تبدیل به یکی از برندهای سینمای ایران و تضمینی بر فروش فیلم های سینمایی شود. پیمان قاسم خانی در این گفتگو از روش کارش و ذهنیتی که موقع نگارش فیلمنامه دارد، می گوید.

شما در کارنامه تان 10 فیلمنامه دارید که 9 تای آنها از پرفروش ترین فیلم های سال در زمان اکرانشان بودند...

- خودم نمی دانم چندتا کار داشتم؛ نشمردم. حالا کدام یکی از آنها فروش نداشت؟

فیلم نقاب.

- نقاب دلایل خود را داشت. این فیلم به فیلمنامه اصلی وفادار نماند. تغییرات زیادی در کار من داده شد. در واقع روح فیلمنامه درک نشد. پیچ ها، جذابیت های ظاهری و چند گره اصلی داستان در فیلم هست در حالی که در کنار این جذابیت ها یک فیلم کاملا شخصیت محور بود. من کلا فیلم های شخصیت محور را بیشتر از داستان محور دوست دارم. یکی از بهترین کارهایی است که در زندگی ام نوشتم. راستش خودم دوست داشتم نقاب را بسازم اما نشد.

البته سوای اینها سه هفته بعد از اکران «نقاب» سی دی آن به صورت غیرقانونی بیرون آمد و روی فروش فیلم تاثیر گذاشت. مسئله این است که در سینمای ایران هر چند سال چهره هایی که ضامن فروش فیلم ها می شدند تغییر کردند اما فیلمنامه های شما در طول همه سال های فعالیت تان پرفروش شدند. ذائقه مردم در اواخر دهه 80 تغییر کرد و شما همچنان توانستید فیلمنامه هایی بنویسید که تبدیل به پرفروش ترین های سال شوند. خیلی از سینماگران با تغییر ذائقه مخاطب زمین خوردند و نتوانستند خط کاری خود را تغییر دهند. شما چطور خودتان را با سلیقه مخاطب وفق دادید؟

- من سوای فیلمنامه نویس بودنم یک فیلم بین حرفه ای هستم. بنابراین فیلم هایی را می نویسم که که خودم به عنوان یک مخاطب دوست داشته باشم برای تماشای آنها به سینما بروم. فیلم هایی را دوست دارم که دیدن شان راحت است. یعنی راحت قصه را تعریف می کند و پیچیده نیست. خودم هم تلاش می کنم چنین فیلمنامه هایی بنویسم. راستش من زور نمی زنم که خودم را با سلیقه روز جامعه تطبیق دهم چون ذائقه خودمن هم همراه با مخاطب تغییر می کند.

از آنجا که می دانم ترجیح می دهید در خانه فیلم ببینید چطور با سلیقه روز جامعه آشنا می شوید؟

- نیازی نیست حتما در سینما فیلم ببینم تا با سلیقه مردم آشنا شوم. سعی می کنم با فیلم ها و سریال های روز دنیا یش بروم. در طول این سال ها ذائقه خودم هم بدون آنکه بخواهم تغییر کرده است. چند وقت پیش اولین فیلم سینمایی که نوشته بودم: «من زمین را دوست دارم.» را دیدم و به نظرم اصلا خنده دار نبود. این اصلا بد نیست. یعنی اگر به این فیلم می خندیدم یک جای کار می لنگید، یک جاهایی توی دلم گفتم واقعا این فیلم را من نوشتم؟!

چند سال پیش سینما بازیگرمحور بود و مردم بیشتر برای دیدن یک بازیگر خاص به سینما می رفتند، با اینحال در همان دوران «دختری با کفش های کتانی» که بازیگر چهره ای نداشت یکی از پرفروش ترین فیلم های سال شد. می خواهم بگویم فیلمنامه های شما، هم زمانی که ستاره ها حرف اول را در سینما می زدند فروخت و هم زمانی که مخاطب معیارهای جدی تر و تازه ای برای فیلم دیدن پیدا کرد.

- مشکل ما این است که مفهوم درست ستاره محوری در سینمای ما جا نیفتاده است. در سینمای جهان اینطور نیست که ستاره سینما در هر فیلمی بازی کند آن فیلم فروش خوبی داشته باشد. ستاره ها هم تا یک جایی برای مخاطب سینما جذابیت دارند. اگر در نقش مناسب و سر جای خودشان نباشند از بین می روند.

یک عده می گویندستاره نداشتن سینمای امروز ایران بد است و سینمای ستاره محور را مفید می دانند. عده ای هم علاقه نشان ندادن مخاطب به ستاره های سابق سینما را نشان بلوغ فرهنگی جامعه می دانند.

- من با ستاره محوری مشکلی ندارم. به نظرم در شرایط بحرانی فعلی هر چیزی که تماشاگر را به سالن های سینما بکشاند خوب است. متاسفانه مفهوم ستاره محوری در سینمای ما این است که او به تنهایی باعث فروش فیلم شود در حالی که در همه جای دنیا ستاره کسی است که بتواند فروش دو، سه هفته اول اکران را تضمین کند. تماشاگر فارغ از اینکه بداند فیلم خوب است یا بد به خاطر بازیگر محبوبش به تماشای فیلم می رود. اگر فیلم خوب بود تعریف آن دهان به دهان می چرخد و فروش فیلم بعد از دو هفته هم می تواند ادامه پیدا کند. درنهایت ترکیب ستاره، کارگردانی و فیلمنامه می تواند مردم را به سینما بکشاند. درست است. دوران ستاره محوری گذشته است. الان دیگر نگاه مخاطب به سینما عوض شده و مردم به داستان بیشتر اهمیت می دهند تا بازیگر. البته این اتفاق به این معنا نیست که باید ستاره را از سینما کنار بگذاریم. به نظرم اگر یک ستاره ای در یکی از فیلم هایش نفروشد ایراد از او نیست. مشکل شخصیت پردازی نقش او و اساس داستان است. مردم ستاره را در صورتی دوست دارند که جای درستی از او استفاده شود.

تصور تهیه کننده ها این است که ستاره را مردم می سازند و اگر مردم برای دیدن چهره خاصی به سینما نروند نتیجه می گیرند که آن بازیگر دیگر ستاره نیست.

- درست است اما این مسئله هنوز بین تهیه کننده ها جا نیفتاده. هنوز هم رقم های نجومی به بازیگرها می دهند؛ دستمزدهایی که من حتی یک چهارم آن را هم نمی گیرم.

یادم است در کارگاه فیلمنامه نویسی جشنواره فجر سال گذشته با کنایه و شوخی گفتید فیلمنامه نویس ها باید با یک بازیگر ازدواج کنند تا زنگی شان تامین شود. الان دیگر کارنامه شما و تضمینی که برای فروش فیلم های شما وجود دارد تاثیری بر دستمزدتان ندارد؟

- واقعا رقمی که فیلمنامه نویس می گیرد رقم چشمگیری نیست. دستمزدی که برای فیلمنامه «طبقه حساس» گرفتم بسیار ناچیز بود. وقتی رقم قراردادم را به دوست و شریکم «محسن چگینی» گفتم نزدیک بود توی سر خودش بزند. می گفت در مقابل چنین رقمی چطور حاضر شدی این همه وقت بگذاری و فیلمنامه بنویسی.

این حدود دستمزد فیلمنامه نویس ها و فاصله زیاد آن با رقم قرارداد بازیگرها همه جا مرسوم است؟

- فکر نمی کنم اینطور باشد. من اگر بخواهم روی درآمدم از سینما حساب کنم و زندگی ام را با دستمزدم بچرخانم ظرف سه ماه از گرسنگی می میرم. اگر تلویزیون نبود نمی توانستم به فیلمنامه نویسی در سینما ادامه دهم.

رقم دستمزد بازی تان در طبقه حساس چطور بود؟

- من فقط سه روز فیلمبرداری داشتم. دستمزدی که گرفتم برای سه روز بازی کردن خیلی زیاد بود. زحمتی که برای نوشتن فیلمنامه طبقه حساس کشیدم قابل مقایسه با وقت و توانی که برای بازی گذاشتم نبود در حالی که برای بازیگری همان رقمی که برای فیلمنانه گرفته بودم را به من دادند. البته دستمزد بازیگری را دو سال بعد از فیلمنامه گرفتم. جالب این است که سر رقم فیلمنامه خیلی با من چانه زدند ولی سر رقم بازیگری دقیقا همان پیشنهادی که دادم را بدون هیچ حرفی پذیرفتند.

پس برای تهیه کننده ها هم این مسئله جا افتاده که بازیگر باید بیشترین دستمزد را بگیرد.

- خب رقم استاندارد دستمزد بازیگرها مشخص است. بعضی بازیگرها به راحتی می توانند بسته به میزان حضورشان در فیلم از 200 تا 300 میلیون بگیرند اما اگر من بروم جایی و بگویم برای فیلمنامه 200 میلیون می گیرم از دفتر بیرونم می کنند. می اندازند بیرون ها! فکر نکنید محترمانه می گویند نه.

اول کار که دختری با کفش های کتانی را نوشتید چه آینده ای برای کار و موفقیت تان متصور بودید؟

- وقتی شروع به نوشتن فیلمنامه ای می کنم همه توانم را می گذارم تا نتیجه کار فیلمی بشود که نتوان ساده از آن گذشت. همیشه دوست داشتم فیلمنامه ای بنویسم که در زمان اکران سروصدا کند و اما صادقانه می گویم که هیچ وقت زمان نوشتن فیلمنامه به فروش آن فکر نکردم.

فکر می کنید در سینمای ما المان هایی وجود دارد که اگر در فیلمنامه آنها را به کار بگیرید در فروش فیلم تاثیر بگذارد؟ مثلا بازی با خط قرمزها همیشه برای مخاطب جذاب بوده است.

- هیچ وقت به این فکر نکردم که اگر از المان های خاصی استفاده کنم، حتما نتیجه خوبی می گیرم. بازخوردها بیشتر از فروش برایم مهم است. مثلا اصلا فکر نمی کردم که طبقه حساس بتواند اینقدر بفروشد. در مورد مارمولک هم همینطور بود. تنها فیلمی که زمان نوشتن آن می دانستم در اکران فروش خوبی خواهد داشت فیلم «مکس» بود.

شما در طبقه حساس از طنز همیشگی تان فاصله گرفتید و باز هم فیلم فروش خوبی داشت. دلیل تغییر دادن نگاهتان همراه شدن با ذائقه تغییریافته مخاطب است که اول صحبت مان درباره اش گفتید؟

- نیت من در طبقه حساس تجربه جدید کار و نوشتن کمدی سیاه بود. حتی برای اینکه به سبک کمدی سیاه نزدیک شوم خیلی از شوخی های بامزه ای که به ذهم می رسید و به کار هم می آمد را حذف کردم. بعد از اینکه فیلمبرداری تمام شد دوستانم می گفتند«طبقه حساس» می فروشد اما من می گفتم این یکی را اشتباه می کنید. گفتم این فیلم جنس دیگری از کمدی است و قرار نیست فروش خوبی داشته باشد. فیلم که اکران شد وقتی آمار فروش را می خواندم چشم هایم از تعجب گرد می شد. هیچ وقت در محاسباتم فروش فیلم را حساب نمی کردم.

حالا که دیدید طبقه حساس پرفروش شد و مردم کمدی سیاه را هم می پسندند فیلمنامه بعدی تان را به چه سبکی می نویسید؟ همین کار را ادامه می دهید یا برمی گردید به کمدی «ورود آقایان ممنوع»؟

- کار بعدی ام را خودم می خواهم بسازم و به فضای طبقه حساس نزدیکتر است. یک کمدی است که داستان غیرعادی دارد. هر وقت تهیه کننده ها آمدند سراغم و پیشنهاد کردند فیلمنامه ام را برای آنها بسازم بهشان گفتم انتظار فروش بالا نداشته باشید.

زمان زیادی می گذرد از وقتی که تصمیم گرفتید آن فیلمنامه را کارگردانی کنید، پس چرا شروع نمی کنید؟

- طرح آن را بیشتر از 7 سال است که نوشتم. فیلمنامه را نوشته ام اما در لحن آن گیر کردم. اتفاقا طبقه حساس برای اینکه ایرادها و اشکالات کارم را در زمینه کمدی سیاه ببینم تجربه خوبی بود. حالا بهتر می توانم لحنی را که برای فیلم خودم در نظر دارم در فیلمنامه بیاورم. راستش زیاد کارگردانی را دوست ندارم.

پس چرا اصرار دارید که خودتان آن را کارگردانی کنید؟

- چون این یکی کار خودم است.

می ترسید کارگردان دیگری نتواند ذهنیتی را که برای این فیلمنامه دارید درست به تصویر بکشید؟

- احساسام این این است که فیلمنامه بیشتر از همه به خودم نزدیک است و من آن را بهتر از هر کس دیگری می فهمم. من به نیت کارگردانی وارد سینما شدم اما بعد ترجیح دادم که در محیط خلوت تر نوشتن کار کنم ولی این یک فیلم را به خودم بدهکارم.

حساسیتی که روی وفادار ماندن فیلم به فیلمنامه هایتان دارید، تاثیری در تصمیم تان بر کارگردانی فیلمنامه محبوب تان ندارد؟ انگار خودتان کارگردان را انتخاب می کنید.

- نه. طبیعتا من و کارگردان باید زبان هم را بفهمیم. ایده مکس متعلق به سامان مقدم بود. ایده دختری با کفش های کتانی را هم خود رسول صدرعاملی داد، طبقه حساس هم سیروس همتی، مارمولک هم اول به فکر منوچهر محمدی رسید. تنها فیلمی که خودم کارگردان آن را به تهیه کننده پیشنهاد کردم «سن پترزبورگ» بود. می دانم فضای کار کدام کارگردان به فضای فیلمنامه نزدیکتر است. الان هم دنبال کارگردانی هستیم که بتواند فیلمنامه پژمان را آنطور که باید درک کند. انتخاب اولمان سروش صحت بود ولی او دو سریال پشت هم باید کار کند و به پژمان نمی رسد.

منبع:روزنامه هفت صبح-خرداد 93